کد مطلب:329695 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:152

وقتی امام از روی اسب افتاد
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

وقتی كه امام حسین (ع ) از اسب به روی زمین افتاد، زینب دختر علی (ع ) از خیمه بیرون آمد در حالی كه دو گوشواره اش (از بسیاری اضطراب و نگرانی ) میان دو گوشش جولان داشته و می گردید، و می فرمود: كاش آسمان بر زمین می چسبید، ای عمر پسر سعد! آیا ابوعبدالله امام حسین (ع ) را می كشند و تو به سوی آن حضرت می نگری ؟ و اشكهای (چشم ) عمر بر دو گونه اش ‍ جاری و روان بود، در حالی كه روی خود را از آن مخدره بر می گرداند، و امام حسین (ع ) نشسته و در برش جبه و جامه گشاده ای از خز (كه روی جامه ها به تن می كنند) بود، و مردم از (كشتن ) آن بزرگوار پرهیز می كردند، پس شمر فریاد زد، وای بر شما! چه انتظار دارید و چشم به راه چه هستید درباره آن حضرت ؟ او را بكشید، مادرهایتان شما را گم كنند و از دست بدهند (بمیرید تا مادرهایتان بی فرزند باشند)(89)

89-2- همان منبع ، ص 230